جدول جو
جدول جو

معنی پوست واکردن - جستجوی لغت در جدول جو

پوست واکردن
(وَقْیْ)
پوست بازکردن. پوست کندن. رجوع به پوست بازکردن شود. تقرف، پوست وا کرده شدن جراحت
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ دَ / دِ)
پوست بازکرده. پوست کنده. رجوع به پوست بازکرده و رجوع به پوست کنده شود
لغت نامه دهخدا
(وَقْهْ)
بازشدن پوست. برکنده شدن پوست. تقشر. (تاج المصادر بیهقی). تقوب. تکشؤ. توسف. تقشقش. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
پوست کندن. پوست باز کردن. سلخ. باز کردن پوست میوه و جز آن. از پوست برآوردن، غیبت و بدگوئی کسی کردن، پوست کردن کتابی، جلد کردن آن. جلد انداختن بدو. پشت کردن آن. مجلد کردن کتاب. تجلید. (زوزنی). المجلد، آنکه کراسه را پوست کند. (مهذب الاسماء) ، انیس و محرم ساختن. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
پوست کندن (میوه درخت جانور) پوست باز کردن سلخ، غیبت کردن بد گویی کردن، انیس ساختن محرم کردن، یا پوست کردن کتابی را. جلد کردن آن را
فرهنگ لغت هوشیار